سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

پسرک چادر مادر را در آن هیاهو کشید و گفت : مادر مادر . . .

مادر لجش در آمده بود و با خود کلنجار می رفت که حالا چه وقت سوال و جواب است .

ولی پسرک باز هم چادر مادر را در آن شلوغی آدم ها می کشید .

مادر در ماشین نشست و پسرک هم کیف خرسی اش را پرت کرد پشت و نشست صندلی جلو .

مادر از آن نگاه های مهربانانه ولی عاقلانه کرد و گفت : باز چه شده پسر جان .

پسرک چشم هایش را ریز کرد و دقیق شد در چشمان مادر .

 شروع کرد و گفت : مادر. آن یاس ها که آن آقا از آن حرف می زد و خانم ها گریه می کردند مثل یاس های خانه ی مادر بزرگ است

که هنوز به دنیا نیامده کبود می شوند و روی خاک گلدان می افتند ؟

و مادر دست های پسر را گرفت و گفت   : همان است اما یاسی که خانم ها برایش اشک می ریختند یک علی داشت و یک عالمه دلتنگی.

علی  از آن موقع به بعد در عزای همه ی یاس هایی بود که هنوز به دنیا نیامده کبود می شوند خونین به خاک می افتند . یاس بی علی کجا و این یاس کجا . یاس علی قشنگ ترین بوی عالم را داشت .

بوی دلتنگی . بوی غریبی .

یاسی که علی دارد گریه می طلبد . یاسی که موقع زمین خوردن چشمانش پر از علی بود و لب هایش پر از حیدر .

پسرکم . یاس علی قشنگ تر است . اما هر دو هنوز به دنیا نیامده می میرند . هنوز علی را هجی نکرده لب می بندند . 

برای علی بی یاس دعا کن پسرم . دعا کن . این روز ها دل امام علی بدجوری شکسته است .

دعا کن پسرم دعا کن .

 

 

و پسر مبهوت به مادر خیره شده بود و چشم هایش پر  از دلتنگی بود .

 

 

 

 

 

یا علی مولا

 


[ شنبه 90/2/17 ] [ 11:31 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 440
بازدید دیروز: 227
کل بازدیدها: 395814